*غلغل فرجامین*
سالهاست که ایل در پویه خویش دل کوه و دشت را در مینوردد و از صخر ه های سترک و دره های عمیق با پاهای خسته اما استوار میگذرد ، ایل که مهمان مدام طبیعت پاک و آسمان آبی است همنشین ستارگان درخشان شب و شعله های شرر انگیز آفتاب روز ، او که زمزمه ی چشمه ها وصدای چهچهه پرندگان و صدای وزش نسیم باد در رقص بوته ها ، موسیقی سحرانگیز و دلنواز همیشگی اوست.
اکنون ایل در مسیر خویش می بایست از رود سرنوشت گذر کند ، همان جایی که بخشی از زندگی و وجودش را همواره به ودیعت می نهاد در همهمه ی خروش رود و موج سیلابها.رودخانه و تاریخ ، توفنده و سهمناک به خود می پیچد و ایل را هماره تشویش گذر از تلاطم رود به اندیشه وا میداشت که تا سرمایه ی اندکش در کام خشم رود به یغما نرود.اما توقف واژه ای است که در قاموس رهروان معنا ندارد ، نباید پای بر پس نهاد ، ایستادن از نفس افتادن است ، ماندن تباهی و فسردگی است و ا ناباوری باید رفت و رفت ، همان راهی که در اعماق تاریخ ره بدان می پود.
اینک از رود سرنوشت از این غلغل فرجامین باید گذشت و میراث سالیان را به آیندگان سپرد .
سایه ی تجدد اکنون ایل را در برگرفته چه باید کرد؟!در هر دوره ای باید طرحی نو درانداخت و اندیشه ی تازه ای خلق نمود و به افق روشن و درخشان آینده نگریست.میراث ایل ، تاریخ ارزنده اش ، فرهنگ درخشانش ، موسیقی اصیلش و گویش و لباس تاریخی اش نام و آوازه ی سربلندی و سلحشوری مردان اسطوره ایش نباید در غبار زمان محو شود.
وظیفه ی پاسداری از فرهنگ و تاریخ یک قوم و دفاع از ماندگاریش بر عهده ی تک تک فرزندان آن تبار است.فرزندان ایل می باید برای بزرگداشت ارزشها و میراث تاریخی ایل اهتمام ورزند چه بسا تمدنهای بزرگی که فقط نامی از آنان باقی مانده است .
اکنون سالهاست که بنیانهای فرهنگی ایل بختیاری دستخوش آسیب جدی گردیده است باید بخاط داشت که هر ملت از فرهنگهای مختلفی تشکیل می شود که به طور کلی ارکان و شالوده ی هویت ملی یک ملت را به وجود می آورد.بدون شک آسیب به هر کدام از مظاهر تمدن ملی تهدیدی برای کل هویت ملی است و ایل بختیاری به عنوان یکی از اقوام دیرینه ی ایرانی همواره در تحکیم مبانی ملی کشور نقش ویژه و برجسته ای داشته است .تزلزل در اجزا و ساختار فرهنگی این بزرگترین ایل کوچ رو ایران اساس هویت ایرانی را مورد تهدید قرار میدهد .
این وبلاگ به منظور آشنایی و حفظ میراث ملی و فرهنگی ایل بختیاری راه اندازی و از تمامی هم تباران دعوت می نماید که با ارسال مقاله ، تحقیق و شجره نامه های خانوادگی خود ما را در تحقق اهدافمان که اعتلا و سربلندی ایران و ایل بختیاری است یاری فرمائید ...
پیشنهاد میکنم ادامه مطلب را مطالعه کنید و نظر بدید .
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، کتاب ها و pdf ، ،
یک شرکت هرزه ساز فرانسوی که سالهاست در راستای اقدامات ضد انسانی فعالیت می کند و زنان و مردان مصنوعی برای شهوت رانان می سازد و به این سبک به بشریت توهین و تحقیر می کند اخیرا در دفاع از ارتش آزاد و فاسد و فاحشه های سوریه ای بر آمده و اعلام کرده است که در راستای حمایت از مخالفان رژیم بشار اسد زنان مصنوعی را برای تخلیه شهوات انسانی سربازان ارتش آزاد سوریه بصورت رایگان در اختیار آنها قرار می دهد و در گزارشی مفصل که یک مجله هرزه نگار فرانسوی آن را منتشر کرده است این اقدامش را علنی کرده است.
این شرکت همچنین اعلام کرده است که هیچ محدودیتی برای ارسال زنان مصنوعی ندارد و هر تعدادی که فرماندهان ارتش آزاد سوریه بخواهند در اختیار آنها قرار مید هند .این زنان مصنوعی که می تواند همه اعمال و رفتار یک انسان واقعی را انجام دهند متاسفانه در حال توزیع در بازارهای دنیا، به ویژه کشورهای اسلامی می باشد .
بر اساس گزارش های منتشر شده صاحب این شرکت فرانسوی یکی از شیخ نشیان قطری است که زد و بند های مالی هم با امیر جدید قطر دارد.
گفتنی است تا به حال چندین محموله از این زنان مصنوعی برای تخلیه غرایض جنسی سربازان وحشی ارتش آزاد سوریه که گویا دیگر زنان واقعی آنها را ارضا نمی کند ارسال شده است.
لازم به ذکر است که یک دستگاه تانک فرانسوی به رنگ صورتی با چندی از این زنان مصنوعی برای تبلیغات و جمع آوری کمک از مردم برای این حرکت به اصطلاح بشر دوستانه در خیابان های اصلی چند شهر فرانسه تردد کرده و محموله های خودشان را برای ترویست های سوری ارسال کرده اند ، تصویر بالا کاملا گویا می باشد.
منبع : پایگاه خبری حدید نیوز
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
یاد گرفتم به "دل" ، "دل" نبندم!
یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!
"دل" را باید " بُــر" زد جایش "سنگ" ریخت " که با "خشت" "تکبــُری" نکنند
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
حسین پناهی دژکوه در ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهرستان كهگيلويه (دهدشت-سوق)در استان کهکيلويه و بويراحمد متولد شد. وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.
پناهی پس از اتمام تحصيل در بهبهان به توصيه و خواست پدر براي تحصيل به مدرسه ي آيت الله گلپايگاني رفته بود و بعد از پايان تحصيلات براي ارشاد و راهنمايي مردم به محل زندگي اش بازگشت.چند ماهي در كسوت روحانيت به مردم خدمت مي كرد. تا اينكه زني براي پرسش مساله اي كه برايش پيش آمده بود پيش حسين مي رود. از حسين مي پرسد كه فضله ي موشي داخل روغن محلي كه حاصل چند ماه زحمت و تلاش ام بود افتاده است، آيا روغن نجس است؟ حسين با وجود اينكه مي دانست روغن نجس است،ولي اينرا هم مي دانست كه حاصل چند ماه تلاش اين زن روستايي، خرج سه چهار ماه خانواده اش را بايد تامين كند، به زن گفت نه همان فضله و مقداري از اطراف آنرا در بياورد و بريزد دور،روغن ديگر مشكلي ندارد.بعد از اين اتفاق بود كه حسين علي رغم فشارهاي اطرافيان، نتوانست تحمل كند كه در كسوت روحانيت باقي بماند. اين اقدام حسين به طرد وي از خانواده نيز منجر شد.حسين به تهران آمد و در مدرسه ي هنري آناهيتا چهار سال درس خواند و دوره بازيگری و نمايشنامه نويسی را گذراند.
پناهی در دهه شصت و اوايل دهه هفتاد او يکی از پرکارترين و خلاق ترين نويسندگان و کارگردانان تلويزيون بود.
به دليل فيزيک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می باريد و طنز تلخش بازيگر نقش های خاصی بود. اما حسين پناهی بيشتر شاعربود. و اين شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت. نخستين مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد،اين مجموعه ي شعر تا كنون بيش از شانزده بار تجديد چاپ شد و به شش زبان زنده ي دنيا ترجمه شده است.
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
در شهر سدلیک جمهوری چک کلیسایی هست که از چوب، آجر و فلز درست نشده
بلکه از استخوانهای مسلمانان درست شده است!
این در حالی بود که از همان زمان پاپ و همفکرانش دائما از حقوق بشر صحبت می کردند و تا امروز این ادعا وجود دارد و هنوز نژاد پرستی و قوم گرایی در میان شان وجود دارد
این کلیسا که مرکز جلسات رهبران مسیحیان و پاپ در زمان های مختلف در سالهای گذشه بوده و هست بر روی درب اصلی آن علنا نوشته شده است
در ساخت این کلیسا از استخوان بیش از چهل هزار مسلمان که در غرور پاپ آن زمان کشته شدند استفاده شده است ،
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.
به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.
به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.
به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.
من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند، سوگواری می کنم.
من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،گریه می کنم.
به افراد دور و بر خود فکر کنید ...
کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.
قدر لحظات خود را بدانید.
حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
"دیروز"
گذشته است؛
و
"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.
لحظه "حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.
اندکی فکر کن ...
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
هر فرد نا مسلمان منصفی با خواندن مطالب زیر ایمان میآورد که قران کلام خدا است چه رسد به افرادی که مسلمان هستند
جمله ”بسم الله الرحمن الرحیم“ 19 حرف است، و در آیه 74:30 سوره مدثر آمده است که نگهبانان جهنم 19 فرشته هستند, ...
و هر کس که بگوید قرآن سخن انسان است خداوند او را وارد جهنمی میکند که 19 فرشته نگهبان آن هستند.
ما میدانیم که عدد 19 عدد اول ( prime number ) است.
عدد اول عددی است که فقط بر خودش و بر یک قابل تقسیم باشد.
افراد مختلفی در گذشته و حال سعی کرده اند که به رمزهای معجزات ریاضی قرآن پی ببرند.
در گذشته، یکی از این افراد پیگیری های زیادی در این مورد انجام داد و به موفقیت های زیادی "در این مورد" رسید.
در سالهای اخیرآقای کورش
|
جمع |
|
تعداد آیه |
|
شماره سوره |
زوج |
8 |
= |
7 |
+ |
1 |
زوج |
288 |
= |
286
|
+ |
2 |
فرد |
203 |
= |
200 |
+ |
3 |
زوج |
180 |
= |
176 |
+ |
4 |
فرد |
125 |
= |
120 |
+ |
5 |
... |
... |
|
... |
|
... |
... |
... |
|
... |
|
... |
زوج
|
118 |
= |
5 |
+ |
113 |
زوج |
120 |
= |
6 |
+ |
114
|
جمع زوج ها |
جمع فردها |
|
جمع آیه ها |
|
جمع سوره ها |
6236 |
6555 |
|
6236 |
|
6555 |
جمنشان که در زمان حاضر در تهران زندگی میکند با یک ماشین حساب کوچک به نتیجهای رسید
که شما میتوانید آن را امتحان کنید. او شماره هر سوره را با تعداد آیات آن بصورت زیر جمع کرد:
قابل توجه است که تعداد زوجها 57 عدد و فردها نیز به همان تعداد یعنی 57 عدد میباشد که این خود به تنهائی یک معجزه است.
اما معجزه دیگر اینست که اگر حاصل جمعهای زوج را با هم جمع کنیم 6236 بدست می آید که مساوی است با تعداد کل آیههای قرآن.
و معجزه دیگر اینکه اگر حاصل جمعهای فرد را با هم جمع کنیم 6555 بدست میاید که مساوی است با جمع کل شماره سورههای قرآن.
و معجزه دیگر اینکه اگر رقمهای 6555 را با رقمهای 6236 جمع کنیم، عدد 38 بدست میآید که خود ضریب 19 دارد:
2 X19 = 38 = (6+2+3+6) + (5+5+5+6)
همانطور که تعداد سورههای قرآن ضریب 19 دارد: 6 X 19 = 114
لطفا توجه کنید که اگر تعداد آیههای قرآن را کم یا زیاد کنیم یا فقط جای سورهها را با هم عوض کنیم
دیگر چنین روابطی وجود نخواهد داشت،
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
در زبان انگلیسی واژه های
FriEND ( دوست )
BoyfriEND ( دوست پسر )
GirlfriEND (دوست... دختر )
BestFriEND (بهترین دوست)
همگی سه حرف END (خاتمه) را به همراه دارند...
اما کلمه FamILY (خانواده) سه حرف" ILY" را دارد
که همان مخفف
"I Love You" می باشد
و جالب است بدانید
FAMILY= Father And Mother I Love You
جالب بود نه؟
اگه جالب بود یه نظر بده
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
به گزارش جدید نیوز به نقل از مهر، تنها دو ساعت فاصله اذان مغرب تا اذان صبح. این حکایت زندگی مردمی است که در مناطق نزدیک به قطب شمال و قطب جنوب روزگار می گذرانند. مردمی که البته شاید کمتر مسلمانی را بتوان بین شان پیدا کرد. اما پرسش درباره احکام شرعی روزه و نماز در این مناطق، نکته ای است که دانستن ان همیشه برای بعضی ها جالب بوده است.
شاید گذراندن حدود ۱۶ ساعت روزه داری آن هم در ماه تابستان، تجربه ای بسیار سخت و منحصر به فرد برای عده ای به حساب بیاید. اما ماجرا وقتی جالب و عجیب می شود که بدانیم مردم بعضی از کشورها حدود ۲۱ ساعت از شبانه روز را در روشنایی کامل می گذرانند و با این حساب روزه شان بیش از ۲۰ ساعت طول می کشد.
اما حکم شرعی نماز و روزه مسلمانانی که به هردلیل گذرشان به این مناطق افتاده است چیست؟
چند استفتا مرتبط با این قضیه و پاسخ بعضی از مراجع را این جا بخوانید:
تعدادى از پرسنل شركت فولاد آلياژ ايران، براى آموزش فنى، مدّتى به كشورهاى اروپايى مى روند، در مناطق شمالى اروپا، واقع در بالاى مدار قطبى، از ۲۶ ماه مه (۵ خرداد) تا ۱۸ ژوئيه (۲۷ تير) خورشيد در آسمان غروب نمى كند، در ۲۱ ژوئن در «ماپاراند» واقع در خليج «بوتينا»، طول روز ۲۳ ساعت و در «آكين»، در منتها اليه جنوب، ۱۷ ساعت مى باشد. تكليف نماز و روزه اين برادران در اين ايّام چيست؟
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی : در مناطقى كه خورشيد غروب نمى كند، يا طول روز بسيار زياد و خارج از متعارف مناطق مختلف دنياست، بايد بر طبق مناطق معتدله در آن فصل از سال عمل كنند؛ يعنى اگر در مناطق معتدله (روى همان خطّ نصف النهار) روزها در آن موقع ۱۴ ساعت است و شبها ۱۰ ساعت، به همان صورت نماز و روزه خود را تنظيم كنند؛ شرح بيشتر درباره اين موضوع را در كتاب «معراج، شقّ القمر، عبادت در قطبين» نوشته ايم. (استفتائات جديد، ج۲، ص: ۷۳)
حکم نماز و روزه در قطب شمال و جنوب که ۶ماه روز و ۶ماه شب است، چیست؟
آیت الله مکارم شیرازی : شماره رکعت های نماز در قطب شمال و قطب جنوب فرق نمی کند فقط از نظر وقت باید اوقات نماز را با مناطق معتدله مقایسه و تعیین نمایند یعنی اگر در مناطق معتدله مثلا روزها در آن موقع ۱۴ ساعت و شبها ۱۰ ساعت است همان صورت نماز و روزه خود را تنظیم کنند (استفتاءات جدید ، ج ۲، س ۱۳۹)
اگر براى نماز و روزه بلاد و شهرهاى متعارفه که شب و روز آنها تقریبا مساوى است (مثل مکه و مدینه) قرار دهند یعنى نماز ظهر و عصر را بخوانند. شش ساعت بعد نماز مغرب و عشاء را بخوانند و یازده ساعت بعد نماز صبح را بخوانند و روزه را هم به همین ملاک بگیرند.
آیت الله خامنه ای : به نظر مقام معظم رهبری: مکلف باید در مورد اوقات نمازهای یومیه و روزه همان افق محل سکونت خود را رعایت کند ولی اگر روزه گرفتن بر اثر طولانی بودن روز غیر مقدور یا حرجی باشد، ادای آن ساقط و قضای آن (بعدا) واجب است (ترجمه اجوبه الاستفتاآت، س ۳۵۷)
آیت الله سیستانی : احتیاط واجب این است که ملاحظه کند نزدیکترین جاهایی که شب و روز آن ۲۴ ساعت است. نمازهای پنجگانه را بر حسب اوقات آن به نیت قربه مطلقه بخواند. اما در مورد روزه اگر می تواند باید در ماه رمضان به جایی برود که بتواند روزه بگیرد و اگر در ماه رمضان نمی تواند بعد از ماه مبارک رمضان در جای دیگر قضای آن را انجام دهد و اگر هیچ کدام برای او ممکن نیست نه در ماه رمضان و نه در غیر ماه رمضان به جای روزه بر او فدیه (کفاره عذر)
(منهاج الصالحین، آیت الله سیستانی، ج ۱، ص ۴۶۹ ، م ۸۸)
آیت الله سبحانی :چنانچه مکلفى در مکانى زندگى کند که ۶ ماه از سال، روز و ۶ ماه دیگر آن شب باشد، و یا سه ماه از سال روز و ۹ ماه دیگر آن شب باشد و... بعید نیست که ملاک در نماز و روزه این فرد، سرزمینهاى متعارف و واقع شده میان دوقطب باشد و این فرد مخیر باشد که براى نماز و روزه هایش یکى از سرزمینهاى میانى را مبنا قرار دهد.اما احتمال سقوط نماز و روزه نسبت به این فرد بعید است، همچنان که احتمال سقوط روزه و وجوب نماز تنها یک روز و یک شب، بعید به نظر مى رسد
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
گروه اجتماعی: انقلاب جنسی در ایران به معنای منفی یا مثبت نیست بلکه بیش از هر چیز بیسابقه بوده است. نگرشهای اجتماعی ایرانیها در چند دهه گذشته تغییرات زیادی داشته، به گونهای که افرادی که سالهای زیادی در ایران نبودهاند، زمانی که به کشورشان بازگشتهاند، حیرتزده شدهاند.
به گزارش افکارنیوز، فارین پالیسی از قول یک انگلیسی-ایرانی پس از بازگشت از تهران نوشته است: "این روزها وضعیت تهران باعث شده لندن شبیه یک شهر سنتی به نظر بیاید." وقتی صحبت از مسایل جنسی باشد، ایران در واقع در حال حرکت در مسیر انگلیس و امریکا قرار دارد.
این نشریه با استناد به آماری مدعی شده است که کاهش نرخ تولد، نشانه استقبال از روشهای پیشگیری از بارداری و دیگر شکلهای تنظیم خانواده و همچنین نشانهای از زوال نقش سنتی خانواده است. در طول دو دهه گذشته ایران سریعترین کاهش نرخ باروری ثبت شده در طول تاریخ بشر را تجربه کرده است. با وجود این واقعیت که بیش از نیمی از ایرانیها، زیر ۳۵ سال سن دارند، نرخ رشد جمعیت سالانه ایران از ۳/۹ درصد در سال ۱۹۸۶ به ۱/۲ درصد در سال ۲۰۱۲ کاهش یافته است.
همزمان، متوسط سن ازدواج برای مردان به ۲۰ تا ۲۸ سال در سه دهه گذشته افزایش پیدا کرده و در زنان ایرانی در حال حاضر سن ازدواج بین ۲۰ تا ۳۴ سال است؛ پنج سال افزایش نسبت به یک دهه پیش. بر اساس آمار رسمی، حدود ۴۰ درصد از بزرگسالانی که در سن ازدواج قرار دارند، در حال حاضر مجردند. در عین حال نرخ طلاق نیز به سرعت افزایش یافته؛ ۵۰ هزار طلاق ثبت شده در سال ۲۰۰۰ به ۱۵۰ هزار طلاق در سال ۲۰۱۲ افزایش پیدا کرده است.
در حال حاضر در ایران از هر هفت ازدواج، یکی از آنها به طلاق منجر میشود. اما در شهرهای بزرگ، این میزان به مراتب بیشتر است. برای مثال در تهران، به ازای هر یک طلاق، ۳/۷۶ ازدواج وجود دارد که این آمار تقریبا با آمار بریتانیا قابل مقایسه است که در آن ۴۲ درصد ازدواجها به طلاق ختم میشود. هیچ نشانهای مبنی بر کند شدن این روند وجود ندارد. طی شش ماه گذشته، نرخ طلاق افزایش پیدا کرده، در حالیکه نرخ ازدواج به میزان زیادی کاهش داشته است.
تغییر نگرش نسبت به ازدواج و طلاق همزمان با تغییر دراماتیک ایرانیان به سمت داشتن رابطه جنسی شده است. بر اساس تحقیقی که در سال ۲۰۰۸ توسط یک مقام بلندپایه وزارت جوانان به آن اشاره شد، اکثر پاسخدهندگان مرد گفتهاند که پیش از ازدواج حداقل یکبار با جنس مخالف خود رابطه داشتهاند. زیاد جای تعجب ندارد که پس از آن مرکز تحقیقات وزارت جوانان هشدار داد که "روابط ناسالم و فساد اخلاقی علل اصلی طلاق در میان زوجهای ایرانی است."
فارین پالیسی ادعا کرده است : در اوایل دهه ۹۰، فحشا در بسیاری از شهرستانها و شهرها وجود داشت؛ به خصوص در تهران. اما کارگران جنسی تقریبا مخفیانه به این کار مشغول و ناچار بودند که همواره از دید عموم مخفی بمانند. امری که در حال حاضر در بسیاری از شهرها و شهرستانها، تنها با یک چشمک زدن و تکان دادن سر در سراسر کشور انجام میشود. اغلب، کارگران جنسی در خیابانهای خاص قدم میزنند و در انتظار مشتریان تصادفی هستند تا آنها را انتخاب کنند. ده سال پیش، روزنامه انتخاب ادعا کرد که فقط در تهران نزدیک به ۸۵ هزار کارگر جنسی وجود دارد.
البته اینکه تصور کنیم ارزشهای سنتی کاملا از میان رفته، اشتباه است. ارزشها هنوز در بین طبقات اجتماعی سنتی بهخصوص در شهرستانها و روستاهای استانهای دیگر حفظ شده است. اما اینکه تصور کنیم آزادی جنسی تنها میان طبقات متوسط شهری شکل گرفته نیز اشتباه است.
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت:
«یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!»
برادران با خوشحالی نگهداری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از مدتی پدر مُرد. شبی پسر در خواب دید که به او می گویند در فلان جا، صد دینار است، برو آن را بردار، اما بدان که در آن خیر و برکتی نیست.
پسر سراغ پول ها نرفت. دو شب بعد هم همان خواب ها تکرار شد تا آنکه در شب سوم خواب دید که می گویند، در فلان مکان یک درهم است. آن را بردار که پُرخیر و برکت است!پسر صبح از خواب برخاست و همان جایی که خواب دیده بود، رفت و یک درهم را برداشت.
در راه با آن دو ماهی خرید. هنگامی که شکم آنها را پاره کرد، در شکم هر کدام یک دُر یافت. یکی از دُرها را به درگاه سلطان برد و پادشاه که از آن خوشش آمده بود، پول زیادی به پسر داد و گفت: «اگر لنگه دیگر آن را بیاوری، پول بیشتری می گیری.پسر دُر دیگر را نیز به قصر شاه برد و سلطان با دیدن دُر به وعده اش عمل کرد و پسر به برکت احترام به پدرش از ثروتمندترین مردان روزگار شد.
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند. اما استاد بدون هیچ تأخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن. استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری .
استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت:
“به آقای مدیر گفتم: هیچ شنیدی که خدا ۱۰ برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟”
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
وسایل برقی منزل مانند قهوهساز، گجتهای الکترونیکی از جمله تلفن همراه، تبلت یا رایانه قطار، ایستگاههای رادیویی، خطوط انتقال برق و حتی موجودات زنده
از جمله مهمترین منابع میدان مغناطیسی در محیط زندگی انسان محسوب میشوند.به نقل از ایسنا، «دنیس زیگل»
دانشجوی هنر دانشگاه برمن، دستگاه کوچکی طراحی کرده است که با استفاده از میدان های مغناطیسی اطراف برای شارژ باتری قلمی (سایز( AA استفاده می کند. دستگاه برداشت الکترومغناطیسی (Electromagnetic Harvester) با وجود اندازه ظاهری کوچک، از قدرت مناسبی برای دریافت انرژی از محیط و شارژ باتری برخوردار است.زمانی که فرد در نزدیکی یک میدان مغناطیسی مناسب قرار گیرد، لامپ LED قرمز رنگ دستگاه به نشانه آغاز شارژ شدن باتریها روشن میشود. دو مدل مختلف از دستگاه برداشت الکترومغناطیسی طراحی شده است که در مدل اول از فرکانس کمتر از 100 هرتز (مانند دستگاههای معمولی) و در مدل دوم از فرکانسهای بالاتر از 100 هرتز (مانند بلوتوث، شبکههای رادیویی یا WLAN) استفاده میکند.دستگاه برداشت الکترومغناطیسی هنوز قادر به تولید انرژی کافی برای شارژ تلفن همراه نیست، اما یک وسیله کاربردی در هنگام سفر یا شرایط اضطراری محسوب میشود.
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
داستان بسیار زیبا و پندآموز
مردی صبح زودازخواب بیدارشدتانمازش رادرمسجد بخواند.لباس پوشیدوراهی خانه خداشد.
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
داستان طوطي و بازرگان
يكي بود يكي نبود قصه ي يك خرس بزرگ رها ز كار و بار مي شد يه كم سياحت بكنيم برام يه كاري بكني سفارش طوطي را كرد: « بگو يه طوطي دارم شاد شدند و خندان يك مرتبه لرزيدند مي خوام ديگه پر بزنم به ميهنش رسيده بود.
غير از خدا هيچ كس نبود
در زمانهاي قديم
توي يك شهر بزرگ
تاجري بود، يه طوطي داشت
طوطي را خيلي دوست مي داشت
چون طوطي خوشزبون بود
با همه مهربون بود
قصه هاي شيرين مي گفت
قشنگ و دلنشين مي گفت
قصه ي جنگل عجيب
قصه ي خارپشته و سيب
قصه ي روباه و خروس
قصه ي داماد و عروس
قصه ي شاه پريان
ازديوها و از جنيان
گله ي گوسفندا و گرگ
جادوگراي ناقلا
كوتوله هاي خوش ادا
قصه ي مرغ پا كوتاه
قصه ي ديواي سياه...
خلاصه داستان مي گفت
از عهد باستان مي گفت
سر تاجر گرم مي شد
دل تاجر نرم مي شد
تاجره خونه ي قشنگي داشت
تو باغش گلهاي رنگارنگي داشت
قفس طوطي قشنگ بود
ميله هاش رنگارنگ بود
غذاي اون نقل و نبات
نخودچي كشمش يا آب نبات
وقتي تاجر بيكار مي شد
كنار طوطي مي نشست
بادام و پسته مي شكست
دهان طوطي مي گذاشت
آخه خيلي دوستش مي داشت
اما طوطي تو اون قفس
چونكه نداشت هم نفس
هرگز دلش شاد نبود
از غصه آزاد نبود
دلش مي خواست در وا بشه
از اون قفس رها بشه
بره تو باغ و بو ستان
جنگلاي هندوستان
شبا وقتي مي خوابيد
خواب جنگل را مي ديد
خواب گلاي رنگارنگ
ميمون و شير، ببر و پلنگ
پرنده هاي خوشنوا
با پر و بالهاي قشنگ
مي ديد كه خيلي شاده
از قفسش آزاده
اما وقتي بيدار مي شد
از زندگي بيزار مي شد
خودش را مي ديد توي قفس
بي يار و ياور ، بي هم نفس
يه روز خوبِ بهار
تاجر اومد از سرِ كار
گفت به اهل خانه:
« بايد شوم روانه
با چند نفر از دوستان
مي خوايم بريم هندوستان
تا كه تجارت بكنيم
كالاي ارزان بخريم
سود فراوان ببريم
براي شما عزيزا
چي بيارم از اونجا؟»
هر كسي هر چي مي خواست
گفت به تاجر بياره
وقت بر گشت از سفر
بايد كه سوغات بياره
طوطيه گفت: اي آقا!
من چي بگم اي واله!
چيزي كه كم ندارم
غصه و غم ندارم!
اما يه چيزي مي خوام
بايد كه ياري بكني
تاجره گفت:چشم،رو چشمم
من منتت را مي كشم
طوطيه گفت:
« وقتي رفتي هندوستان
تو جنگلا و بوستان
به طوطيان زيبا
اون مرغاي خوش آوا
بگو يه طوطي دارم
خيلي دوستش مي دارم
گذاشتمش توي قفس
بي همدم و بي هم نفس
بگو شما پرنده ها
مرغاي ناز و خوشنوا
شما كه هستيد آزاد
اورا مياريد به ياد؟»
تاجره حرفا را شنفت
اما ديگه چيزي نگفت
فقط به اهل خانه
«مواظب طوطي خوب من باشيد
مراقب عزيز جون من باشيد
آب و غذاش دير نشه
يه وقتي دلگير نشه
قفسش بايد تميز باشه
خودش بايد عزيز باشه»
تاجره رفت هندوستان
با چند تايي از دوستان
خوب تجارت كرد
همه جا سياحت كرد
هر چي كه مي خواست خريد
شيريني و سوغات خريد
وقتي كه برمي گشتند
به جنگلي رسيدند:
چه جنگل قشنگي!
گلهاي رنگارنگي
پروانه هاي زيبا
مي پريدند رو گلها
طوطي و كبك و طاووس
خوشگل و ناز مثل عروس
طوطيا مست و ملنگ
با پرهاي سبز و قشنگ
به هر كجا پر مي زدند
به همديگه سر مي زدند
تاجره بي اختيار
به ياد طوطي افتاد
گفت كه اي مرغكان
اي طوطيان زيبا
منهم يه طوطي دارم
خيلي دوستش مي دارم
به من مي گفت اين كلام
تا برسانم پيام:
خيلي دوستش مي دارم
گذاشتمش توي قفس
بي همدم و بي هم نفس
بگو شما پرنده ها
پرنده هاي خوش نوا
كه مي پريد توي هوا
تو دشتا وتو جنگلا
هستيد هميشه آزاد
او را مياريد به ياد؟»
گوش دادند طوطيان
به حرفاي بازرگان
بعد همگي جيغ كشيدند
يكي يكي مي لرزيدند
روي زمين پرت مي شدند
مي مردند و سرد مي شدند
تاجره مبهوت و مات
نگاه مي كرد به اموات
پريشان و پشيمان
به خود مي گفت مسلمان!
اي كاش تو لال بودي
زبان نمي گشودي
پيام طوطي جان را
هرگز نمي رسوندي.
تاجره زار و گريان
از گفته ها پشيمان
همراه ياران خود
رفت تا رسيد به ايران
چند روز بعد كاروان
رسيد به شهرايشان
تاجر قصه ي ما
تا كه رسيد به خانه
تمام اهل خانه
از ديدنش شادمان
كنار او نشستند
سوغاتيها را ديدند
نوبت طوطي رسيد
تا سوغاتي بگيره
جواب اون پيام را
از تاجره بگيره
تاجره گفت:
«اي طوطي جون
اي طوطي شيرين زبون
پيامت را رسوندم
تو پاسخش د رموندم
چون تمام طوطيا
اون مرغاي با صفا
حرف مرا شنيدند
از رو درخت افتادند
نفس هم نكشيدند
طوطيه حرفا را شنيد
ناله اي كرد آهي كشيد
چشم ها را بست و لرزيد
ساكت و بي صدا شد
شبيه مرده ها شد
تاجره بر سر زنون
از تو اتاق دويد بيرون
بسيار ناله ها كرد
اهل خونه را صدا كرد:
«طوطي من چطور شد؟
كف قفس ولو شد
كاشكي كه لال بودم
زبان نمي گشودم
افسوس كه آه و ناله
ديگه فايده نداره.»
تاجره با حال زار
در قفس را باز كرد
دستي كشيد به طوطي
پرهاي او را ناز كرد
تن سرد طوطي را
انداخت توي سبزه ها
تا طوطيه را انداخت
طوطيه از جا بر خاست
بال و پري تكان داد
روي درختي نشست
آواز شادي سر داد
تاجره هاج و واج موند
تو كار طوطي در موند
طوطيه گفت با خنده:
« كه اي آقاي بنده
لطفاً مرا ببخشيد
از كار من نرنجيد
يه روزي من با شادي
تو جنگلا پر مي زدم
با طوطياي خوشزبون
به هر كجا سر ميزدم
رها و آزاد بودم
خيلي خيلي شاد بودم
از بخت بد گير افتادم
تو دام صياد افتادم
شايد خدا مي خواسته
يه مدتي با تو باشم
همدم و دمسازت باشم
ولي آقاي بازرگان
حالا تو اين را بدان
من نمي خوام اسير باشم
كنج قفس بمونم و دلگير باشم
به هر كجا سر بزنم
دوستاي آزاد من
اينو دادند ياد من
خودمو به مردن بزنم
با تو ديگه حرف نزنم
تا تو در را وا بكني
من از قفس پر بزنم
برم به سوي دوستان
به كشور هندوستان
خدانگهدار تو
در همه جا يار تو.»
طوطيه پر زد و رفت
رفت و ديگه بر نگشت
تاجره وقتي فهميد
اين بوده راه فرار
براش نموند صبر و قرار
با دو تا چشم گريان
با حالتي پريشان
بسيار ناله ها كرد
طوطيه را صدا كرد
اما ديگه سودي نداشت
مرغ از قفس پريده بود
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
داستان میخ و دیوار
پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت و همه اطرافیان از این رفتار او خسته شده بودند روزی پدرش او را صدا کرد وگفت پسرم دلم می خواهد کاری برای من انجام بدهی پسر گفت باشه
پدر اورا به اطاقی برد و جعبه میخی بدستش داد و گفت پسرم از تو می خواهم که هر بار که عصبانی شدی میخی بر روی این دیوار بکوبی
روز اول پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید . طی چند هفته بعد ؛ همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر میشد .
او فهمید که کنترل عصبانیتش آسانتر از کوبیدن میخها بر دیوار است
به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر روز که می تواند عصبانیتش را کنترل کند ؛ یکی از میخها را از دیوار بیرون آورد.
روزها گذشت و پسرک بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است پدر دست پسرک را گرفت و به کنار دیوار برد وگفت : پسرم تو کار خوبی انجام دادی اما به سوراخهای دیوار نگاه کن دیوار هرگز مثل گذشته نمی شود وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفی را میزنی ؛ آن حرف ها چنین آثاری را در دل کسانی که دلشونو شکستی به جای می گذارند که متاسفانه جای بعضی از اونها هرگز با عذر خواهی پر نمیشه .
ما چطور ؟ هیچ تا حالا فکر کردیم چقدر ازاین میخها در دیوار دل دیگران فرو کردیم؟ بیایم از خدا بخواهیم که به ما انقدر مهربانی وگذشت بدهد تا هر گز دردیوار دل دیگران میخی فرو نکنیم.
با تشکر از سرکار خانم ماندانا فروتن نیاز
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
داستان آهنگر
آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزکاری در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد.
روزی، دوستی به دیدنش آمد پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت: «واقعاً عجیب است! درست بعد از این که تصمیم گرفته ای مرد خداترسی شوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمان را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده !»
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد .او هم بارها به این موضوع فکر کرده بود و نمی فهمید که چه بر سر زندگی اش آمده است !اما نمی خواست سوأل دوستش را بی پاسخ بگذارد.کمی فکر کرد و ناگهان پاسخ خاص و کاملی را که می خواست ، یافت.این پاسخ آهنگر بود:
آهنگر پاسخ داد: «در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. می دانی چطور این کار را می کنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت می دهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر می دارم و پشت سر هم به آن ضربه می زنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که می خواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو می کنم، تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می کند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم ...»
آهنگر لحظه ای سکوت کرد. و سپس ادامه داد: «گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش می شود. می دانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. برای همین آن را کنار می گذارم .»
آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد: «می دانم که خدا دارد ما را در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما می کنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است: خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو می خواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده... اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن !
***هر که در این بزم مقربتر است / جام بلا بیشترش می دهند....***
با تشکر از استاد ارجمند حجت اله اسدی نسب
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
نسل من
عصر ارتباطات..عصر آهنی ..دوره ایست که همه ,از پیرمرد 80 ساله تا پسر بچه 5 ساله موبایل بدست دارند..
چقدر دلت میخواد یه تنگ ِ غروب جمعه ایی تلفنت بصدا بیاد واز اونطرف گوشی صدای آشنایی حالت و
بپرسه و بخواد بیاد ببینتت..! یا به کافی شاپ دعوتت کنه تا با هم این غریبی غروب جمعه رو رد کنید..
همراه هم و در کنار هم..
چقدر دوست داری از همین وسیله ایی که اینروزا دست همه میبینی استفاده ی بهتر بشه..! و اما هیچ
تنگ ِ غروب جمعه ایی صدای زنگی نمیاد تا ترو با غریبی ساعات کُند وتلخ, آشنا کنه و دلت روسبک از
اندیشه های سنگین که حالا وزنش بی اندازه شدن..
به قرنی پا گذاشتیم که برای بروز احساس ِ شوق و شور غیر وصفی که داریم خنده و شادیمان را با شکلک های کامپیوتری نشان هم میدهیم و یا اشک میریزیم طوری که اگر حس واقعی ما شوریدگی و عشق هم باشد نشان از درون ندارد..!
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
دختــران ســرزمـــین مــن
دستــآن گرمــش ،گرمــتر از دستــآن پدرمـ نیــست.
آغــوش آرامـَــش، آرامــتر از آغــوش مــآدرمـ نیست.
حرفــ های عاشقانه اش،عاشقانه تر از حرف های معــبـودمـ نیست.
هیچگاه عشق را نفهمیده اند،
آنهــآیی که در لابه لای صورت ها و اندامـ ها در پی آن بــودند
عشــق اَبـَدی ست ،نــه دو ساعتی
این هــآ را خوب می دانند
دختــرآن ســرزمـــین مــن...
موضوعات مرتبط: اشعار ، داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
دل شکستن هنر نمی باشد
دختر جوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل می شود ، پس از دو ماه ، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند با این مضمون : " لورای عزیز ، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که در این مدت ده بار به تو خیانت کرده ام و می دانم که تو و نه من شایسته این وضع نیستم.من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم را برایم پس بفرست."
دختر جوان رنجیده خاطر از رفتار فرد ، از همه همکاران و دوستانش می خواهد که عکسی از نامزد ، برادر ، پسرعمو ، پسردایی و ... خودشان به او قرض بدهند و همه آن عکس ها را که 56 تا بودند با عکس روبرت ، نامزد بی وفایش ، در یک پاکت گذاشته و همراه با یادداشتی برایش پست می کند ، به این مضمون :
" روبرت عزیز ، مرا ببخش ، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم ، لطفأ عکس خودت را از میان عکس های توی پاکت جدا کن و بقیه را به من برگردان."
....................................................................................
راستی:علم پزشکي ثابت کرده که شکسته شدن دل حقيقت دارد
اگر تا ديروز حس مي کرديد شکستن دل فقط حرفه اما از نظر پزشکي ثابت شده که يه واقعيته ! وقتي دلي به هر علتي شکسته ميشه اتفاقي توي قلب شخص رخ مي ده مثل خونريزي ، جراحت ، سکته يا حتي منجر به مرگ فرد ميشه .
تا تواني دلي بدست آور ***دل شکستن هنر نمی باشد
اگر قلب کسيو شکوندين برگردين ودلشو بدست بياريد هرکس مادر ، پدر يا دوستتون البته اين باعث ترميم قلب شکسته نميشه اما از بار گناهتون کم ميکنه لاقل عذاب وجدان نداريد ، و سعي کنيد ديگه قلب کسيو نشکنين (شکستن دل حتما و الزاماً هميشه عشقي نيست .)
با تشکر از استاد ارجمند حجت اله اسدی نسب
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
فقر چیست؟؟؟
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما تاریخ کشور خودت رو ندونی؛
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
فقر اینه که ماشین چهارصد میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که دم از دموکراسی بزنی ولی ، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت باشه؛
فقر اینه که به جای کمک به یه آدمی که نیازمند کمکه، موبایلت رو دربیاری و ازش فیلم و عکس بگیری؛
فقر اینه که تمامیِ ابزار مدرنِ آشپزی توی آشپزخونه ات باشه ولی فقط نیمرو درست کردن بلد باشی
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
پانزده قدم تا پرواز برای موفقیت
1-عادت دادن خود به انجام دادن هر آنچه به نظرتان درست می رسد، اگر چه سخت است ولی شاه راهی است که به قله های افتخار و احساس رضایت از خود ختم می شود.
2-من به این نتیجه رسیده ام که خوشبختی تا حدودی قابل پیش بینی است. اگر خوشبختی بیشتری می خواهید، بیشتر بخت خود را بیازمایید. بیشتر فعالیت کنید و بیشتر خود را نشان دهید.
3-همه زنان و مردان موفق، ابتدا رویاهای بزرگی در سر می پرورانند. آنان آینده خود را از هر لحاظ تجسم می کنند و سپس بی وقفه برای رسیدن به آن هدف با چشم انداز دور تلاش می کنند.
4-اگر می خواهید در زندگی شخصی و حرفه ای خود به چیزهای ارزشمندی دست یابید، بایستی ابتدا با خودسازی، از درون شخصیت ارزشمندی شوید.
5-درست همان طور که اتومبیل شما وقتی روان تر و با صرف انرژی کمتری حرکت می کند که چرخ هایش بالانس باشد، خود شما هم زمانی عملکرد بهتری خواهید داشت که افکار، احساسات، عواطف و ارزش هایتان در تعادل باشند.
6-در هر جا و هر کس خوبی ها را جست و جو کنید، چرا که تقریبأ همیشه آن را خواهید یافت.
7-از شکر گذاری پروردگار غافل نشوید برای هر اتفاقی که برایتان می افتد خداوند را شکر کنید و بدانید که هر گامی را که به جلو بر می دارید، گامی است به سوی جایگاهی بهتر و والاتر از موقعیت فعلی تان.
8-هر یک دقیقه ای که صرف برنامه ریزی کنید، در هنگام عمل موجب صرفه جویی ده دقیقه می شود و این به شما کمک می کند تا ده برابر کمتر انرژی صرف کنید.
9-توانایی های ویژه خود را افزایش دهید، تفاوت های کوچک در روش می تواند تفاوت بزرگی را در نتیجه کار به بار آورد.
10-برتری مقصد نیست، بلکه یک سفر بی پایان است.
11-افراد موفق همیشه به دنبال فرصتی برای کمک به دیگران هستند و افراد ناموفق همیشه می پرسند: این کار چه سودی برای من دارد؟
12-عمل «برداشتن گام اول» جداسازنده برنده ها از بازمانده هاست.
13-برای خود محدودیت قائل نشوید، اول ببینید چه کاری درست و پسندیده است بعد ببینید چه کاری ممکن است.
14-همیشه آینده را به گذشته ترجیح دهید.
15-پیش نیاز ضروری موفقیت، توانایی عادت کردن به عجله نکردن برای خوشنودی در کوتاه مدت، قصد لذت بردن از خوشی های ماندگارتر در بلندمدت است.
باتشکر از پریسا خانم
پریسا خانم مرسی
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
همسر خدا
یک شاهد عینی از نیویورک سیتی نقل کرد:
در یک روز سرد دسامبر ، چندسال پیش،یه پسر کوچیک ،
در حدود 7 ساله، کنار یه مغازه کفش فروشی توی یه خیابون شلوغ واستاده بود.
پابرهنه،سر گذاشته بود به ویترین ، و از سرما به خودش میلرزید.
یه خانم به پسر نزدیک شد و گفت، “دوست کوچولوی من،چرا اینقدر ژرف به اون شیشه
نگاه میکنی؟”
بچه جواب داد : “من داشتم از خدا میخواستم که یه جفت از اون کفشها بهم بده”
اون خانم دست بچه رو گرفت، رفت توی مغازه، و از فروشنده خواست
که نیم دوجین از کفشها رو برای پسر بچه بیاره. بعدش از مغازه دار خواست
اگه میشه یه لگن آب و یه حوله بهش بده. و اونم خیلی سریع اینا رو واسش آورد.
خانم دوست کوچولو رو برد عقب مغازه، دستکشهای خودشو در آورد،
زانو زد رو زمین، پاهای کوچک پسر رو شست و با حوله خشک کرد.
حالا دیگه فروشنده با کفشها برگشته بود. یه جفت گذاشت
جلوی پاهای پسر. اون خانم کفشا رو براش خرید.بقیه کفشها
رو هم بست و همشو داد به پسره. نوازشش کرد و بهش گفت:
“بدون شک، تو الان احساس راحتی بیشتری میکنی.”
و برگشت که بره. بچه مات و مبهوت با دستش خانم رو گرفت،
در حالی که به صورت خانم نگاه میکرد و اشک توی چشماش بود ازش پرسید;
شما همسر خدا هستید؟!
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
داستان آموزنده
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد...
آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند....
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند,
روز بد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است,
پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
کشاورز گفت: کار سادهای بود، من فقط شاخهای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.
گاهی لازم است برای بالا رفتن، شاخههای زیر پایمان را ببریم.
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،
پیرمرد عاقل
پیرمردی 92ساله که سر و وضع مرتبی داشت در حال انتقال به خانه سالمندان بود.همسر70ساله اش به تازگی در گذشته بود و او مجبور بود خانه اش را ترک کند.پس از چند ساعت انتظار در سرسرای خانه سالمندان،به او گفته شد که اتاقش حاضر است.پیرمرد لبخندی بر لب آورد.همین طور که عصا زنان به طرف آسانسور میرفت،به او توضیح دادم که اتاقش خیلی کوچک است و به جای پرده،روی پنجره هایش کاغذ چسبانده شده است.پیرمرد درست مثل بچه ای که اسباب بازی تازه ای به او داده باشند با شوق و اشتیاق فراوان گفت:خیلی دوستش دارم.به او گفتم:ولی شما هنوز اتاقتان را ندیده اید!چند لحظه صبر کنید الان می رسیم.او گفت:به دیدن و ندیدن ربطی ندارد.شادی چیزی است که من از پیش انتخاب کرده ام.این که من اتاق را دوست داشته باشم یا نداشته باشم به مبلمان و دکور و...بستگی ندارد بلکه به این بستگی دارد که تصمیم بگیرم چگونه به آن نگاه کنم.من پیش خود تصمیم گرفته ام که اتاق را دوست داشته باشم.این تصمیمی است که هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم میگیرم.
من2کار میتوانم بکنم:یکی این که تمام روز را در رختخواب بمانم و مشکلات قسمتهای مختلف بدنم که دیگر خوب کار نمی کنند را بشمارم،یا آن که از جا برخیزم و به خاطر آن قسمتهایی که هنوز درست کار می کنند شکرگزار باشم.هر روز،هدیه ای است که به من داده میشود و من تا وقتی که بتوانم چشمانم را باز کنم،بر روی روز جدید و تمام خاطرات خوشی که در طول زندگی داشته ام تمرکز خواهم کرد.سن زیاد مثل یک حساب بانکی است.آنچه را در طول زندگی ذخیره کرده باشید میتوانید بعدأ برداشت کنید.بدین خاطر،راهنمایی من به تو این است که هر چه میتوانی شادی های زندگی را در حساب بانکی حافظه ات ذخیره کنی.از مشارکت تو در پر کردن حسابم با خاطره های شاد و شیرین تشکر میکنم.هیچ میدانی که من هنوز هم در حال ذخیره کردن در این حساب هستم؟...
با تشکر از استاد ارجمند حجت اله اسدی نسب
موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،